نیروی وارد بر بار متحرک در میدان مغناطیسی _ قسمت چهارم
نیروی وارد بر بار متحرک در میدان مغناطیسی _ قسمت سوم
نیروی وارد بر بار متحرک در میدان مغناطیسی _ قسمت دوم
آموزش نیروی وارد بر بار متحرک در میدان مغناطیسی - قسمت اول
چهار مرجع آنلاین برای یادگیری فیزیک
گاه شماری جلالی
گاهشماری جلالی در راستای اصلاح و محاسبه دقیق گاهشماری ایرانی و در پی گاهشماری یزدگردی به وجود آمد. بیتوجهی به اجرای کبیسهگیری گاهشماری یزدگردی از سال ۳۷۵ یزدگردی (۱۰۰۶ میلادی) تا اوایل دوران جلالالدوله ملکشاه سلجوقی موجب شده بود، نوروز هجده روز نسبت به زمان واقعی جابجا شود؛ و اعتدال بهاری به جای اول فروردین با نوزدهم فروردین منطبق شود. از این رو با حذف هجده روز آغاز فروردین و اعمال آن به عنوان کبیسه در پایان سال ۴۴۷ یزدگردی و قرار گرفتن موقعیت ورود خورشید به نقطه اعتدال بهاری در سرآغاز سال، گاهشماری جلالی شکل گرفت.
گاهشماری جلالی توسط عدهای از ریاضی دانان ایرانی از جمله حکیم عمر خیام، ابوحاتم مظفر اسفزاری، ابوالعباس لوکری، محمد بن احمد معموری، میمون بن نجیب واسطی، ابن کوشک بیهقی مباهی و در رأس آنان ابوالفتح عبدالرحمان منصور خازنی در ۳ رمضان ۴۷۱ هجری قمری تدوین شد. کار تدوین این تقویم در دورهٔ جلالالدین ملکشاه سلجوقی با فرمان خواجه نظامالملک و محل رصد آن شهرهای اصفهان (پایتخت سلجوقیان)، ری و نیشابور ذکر شدهاست.
گاهشماری جلالی تا پیش از مشروطه در ایران رسمیت نداشت و با تغییراتی از جمله در مبدأ و اسامی و طول ماهها در قالب تقویم هجری شمسی برجی از سال ۱۳۲۹ هجری قمری برابر با ۱۲۸۹ هجری خورشیدی در ایران به کار رفته و سپس با تغییراتی در قالب تقویم هجری شمسی در سال ۱۳۰۴ خورشیدی کلیات آن به همراه نامهای فارسی برای ماهها و تعدیل طول ماهها به تصویب مجلس شورای ملی گاهشماری رسمی ایران شد. گاهشماری ایران و گاهشماری افغانستان بر پایه گاهشماری جلالی ساخته شدهاند ولی هم درازای ماههایشان و هم آغاز تاریخشان با گاهشماری جلالی دگرگونی دارد.
در دوره پنجم مجلس شوراي ملي ايران بر اساس قانوني(مصوب 11 فروردين 1304 هجري شمسي) ، بروج به ماههاي فارسي تغيير يافتند و از نوروز 1304 ، تقويم هجري شمسي به عنوان تقويم رسمي كشور، جايگزين تقويم هجري شمسي بُرجي شد
زیست شناسی کوانتومی
یست شناسی کوانتومی از رشته های نوظهور در حوزه مطالعات مکانیک کوانتومی است که طی دهه گذشته مطالعات وسیعی را به خود اختصاص داده است. همانطور که میدانیم فیزیک کوانتوم بیشتر با پدیدههای میکروسکوپی همچون الکترون، فوتون و اتمها سر و کار دارد.
با توجه به نزدیکی ابعاد و مقیاسهای دو علم زیستشناسی و فیزیک کوانتومی، به نظر میرسد که مکانیک کوانتومی در توصیف رفتار سامانههای زیستی باید نقش داشته باشد. ساختار شیمیایی سامانههای زیستی از مولکولهای پیچیده در ابعاد نانو و زیرنانومتری شکل گرفته است.
از دیدگاه تاریخی، میتوان تولد زیستشناسی کوانتومی را به مقاله شرودینگر در سال ۱۹۴۳ نسبت داد. شرودینگر در کتاب مشهورش با عنوان «حيات چيست؟» وجود یک پایهی مولکولی را برای وراثت ساختارهای زیستی پیشگویی کرد که زیستشناسها سالها بعد آن را تحت عنوان مولکول DNA شناسایی کردند. در سال 2000 گروه اتریشی به رهبری آنتوان زایلینگر آزمایشهای جالبی را انجام دادند. آنها آزمایش موج-ذره را برای دنیای ماکروسکوپیک انجام دادند و نشان دادند که ترکیب بزرگ و پیچیدهای مثل ترکیب C60 را زمانیکه از دوشکافی یانگ عبور میدهیم، طرح تداخلی را شاهد هستیم. به این ترتیب دور از انتظار نیست که رفتارهای کوانتومی را برای ساختارهای بزرگی همچون مولکول های آلی و زیستی شاهد باشیم.
در ابتدا پدیدههایی مثل تونلزنی یا درهمتنیدگی کوانتومی در محیطهای زنده نادیده گرفته میشدند به این دلیل که این پدیدهها در محیطهای گرم و مرطوب به سختی رخ میدهند. اما به مرور زمان موارد جدیدی در پدیدههای زیستی مشاهده گردید که فقط با استفاده از نظریههای مکانیک کوانتومی قابل توجیه هستند. در سالهای اخیر، برخی تحقیقات، دستآوردها و شواهد قوی و جدیدی در این حوزه وجود دارند که نشان میدهد قوانین مکانیک کوانتومی نقش مهمی در توصیف و توجیه برخی پدیدههای زیستی بازی میکنند.
اصل عدم قطعیت
در فیزیک کوانتومی، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، اظهار میدارد که جفتهای مشخصی از خواص فیزیکی، مانند مکان و تکانه، نمیتواند با دقتی دلخواه معلوم گردد. به عبارت دیگر، افزایش دقت در کمیت یکی از آن خواص مترادف با کاهش دقت در کمیت خاصیت دیگر است. این عبارت به دو روش گوناگون تفسیر شدهاست. بنا بر دیدگاه هایزنبرگ، غیرممکن است که همزمان سرعت و مکان الکترون یا هر ذرهٔ دیگری با دقت یا قطعیت دلخواه معین شود. بنا بر دیدگاه گروه دوم، که افرادی چون بالنتین در آن قرار دارند، این عبارت راجع به محدودیت دانشمندان در اندازهگیری کمیتهای خاصی از سیستم نیست، بلکه امری است راجع به طبیعت و ذات خود سیستم چنانکه معادلات مکانیک کوانتومی شرح میدهد. در مکانیک کوانتوم، یک ذره به وسیلهٔ بستهٔ موج شرح داده میشود. اگر اندازهگیری مکان ذره مد نظر باشد، طبق معادلات، ذره میتواند در هر مکانی که دامنهٔ موج صفر نیست، وجود داشته باشد و این به معنی عدم قطعیت مکان ذره است. برای به دست آوردن مکان دقیق ذره، این بستهٔ موج باید تا حد ممکن «فشرده» شود، که یعنی، ذره باید از تعداد زیادی موج سینوسی که به یکدیگر اضافه شدهاند (بر روی هم جمع شدهاند) ساخته شود. از طرف دیگر، تکانهٔ ذره متناسب با طول موج یکی از این امواج سینوسی است، اما میتواند هر کدام از آنها باشد. بنابراین هر چقدر که مکان ذره –به واسطهٔ جمع شدن تعداد بیشتری موج- با دقت بیشتری اندازهگیری شود، تکانه با دقت کمتری معین میشود (و بر عکس). تنها ذرهای که مکان دقیق دارد، ذرهٔ متمرکز در یک نقطه است، که چنین موجی طول موج نامعین دارد (و بنابراین تکانهٔ نامعین دارد). از طرف دیگر تنها موجی که طول موج معین دارد، نوسان منظم تناوبی بیپایان در فضا است که هیچ مکان معینی ندارد. در نتیجه در مکانیک کوانتومی، حالتی نمیتواند وجود داشته باشد که ذره را با مکان و تکانهٔ معین شرح دهد. اصل عدم قطعیت را میتوان بر حسب عمل اندازهگیری، که شامل فروپاشی تابع موج نیز میشود، بازگویی کرد. هنگامی که مکان اندازهگیری میشود، تابع موج به یک برآمدگی با پهنای بسیار کم فروپاشیده میشود، و تکانهٔ تابع موج کاملاً پخش میشود. تکانهٔ ذره به مقداری متناسب با دقتِ اندازهگیری مکان، در عدم قطعیت باقی میماند. مقداری باقیماندهٔ عدم قطعیت نمیتواند از حدی که اصل عدم قطعیت مشخص کردهاست، کمتر شود، و مهم نیست که فرایند و تکنیک اندازهگیری چیست. این بدین معنی است که اصل عدم قطعیت مربوط به اثر مشاهدهگر است. اصل عدم قطعیت کمترین مقدار ممکن در آشفتگی تکانه در حین اندازهگیری مکان و بر عکس را معین میکند.
مهندس میکس
یک مهندس میکس مسئولیت ترکیب المانهای مختلف صوتی (مانند وکال، سازها و افکتهای صوتی و ...) در یک اثر ضبطشدهی موسیقی، و تولید نسخهای نهایی از اثر موسیقی (که اصطلاحاً به آن «میکس نهایی» هم اطلاق میشود) را بر عهده دارد. هدف مهندس میکس از انجام فرایند صداآمیزی، ایجاد تعادل در حجم صدای اجزای مختلف آهنگ، تعیین موقعیت پانورامیک منابع صوتی، و اعمال افکتهای مختلف صوتی بر عناصر مختلف اثر موسیقایی است.
بهترین متخصصین میکس، از سالها تجربهی مرتبط با فرایند میکس و تسلط کافی بر ابزار صداآمیزی برخوردارند. یک مهندس میکس، خلا موجود میان یک هنرمند و یک دانشمند در صنعت موسیقی را پر مینماید و از توانایی خود برای بهبود ساختار هارمونیک صدا و ایجاد رنگی دلنشین در آن بهره میگیرد. فعالیت مهندسین میکس در سراسر صنعت موسیقی، به ویژه در عصر مدرن قابل رویت است. امروزه بسیار از هنرمندان آثار خود را از طریق سیستم رایانه شخصی و با نرمافزارهای آهنگسازی میکس میکنند.
مهندسین میکس در فرایند کاری خود متکی بر بینش تخصصی خود نسبت به موضوعهای مختلف هستند، اما تمام مهندسین میکس در فرایند کاری خود از اصول مشترکی پیروی میکنند:
- آنالیز و شناخت سلیقه و سبک کاری سازنده اثر موسیقی
- شناسایی مهمترین المانهای موجود در اثر (سازها، وکال و....)
- درک این مسئله که چطور تأکید بر یک یا دو المان خاص، به معنی کاهش گیرایی و اهمیت دیگر عناصر موجود در آن اثر است.
- انجام ظریفکاریهای پایانی میکس
معمولاً مهندسین میکس دارای پیشینهی فعالیت در موسیقی هستند و گاه به صورت رسمی دورههایی را در استودیوهای حرفهای گذراندهاند. برخی از آنها نیز دارای تحصیلات آکادمیک در رشتههای مهندسی صدا و مهندسی ضبط هستند. بهرهمندی از مدرک تحصیلی موجب کمک به بهبود اعتبار حرفهای یک مهندس میکس میگردد. با این حال باور غالب در صنعت موسیقی حاکی از این است که بهترین مهندسین میکس، در اثر سالها تجربه در فعالیت میدانی در استودیو و کلنجار رفتن با دستگاههای پیچیدهی میکس قدم به عرصهی حرفهای گذاشتهاند. فرایند میکس نیازمند قدرت شنوایی بالاست و این ویژگی تنها پس از سالها مشاهده انواع اصوات موسیقایی قابل کسب است. شناخت کامل پارامترهای تأثیرگذار بر کیفیت صوتی یک اثر، و تسلط کامل بر محتوای فرکانسی و فیلترها و افکتهای مورد استفاده در آن، تنها نتیجهی سالها فعالیت میدانی و درگیری در فرایند آزمون و خطاست.